اختیار بودن انسان را بیشتر توضیح دهید؟

   مسأله قضا و قدر، همان مشیّت الهى است که در نظام هستى، هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانون‏مند و سازوار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان، مبتنى برداشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدى نیست که هیچ رخدادى در جهان جز به مشیت خداوند اتفاق نمى‏افتد. برگى که از درخت ساقط مى‏شود و یا کارى که از انسان سر مى‏زند هر دو به مشیت خداوند است. اما چگونگى جریان مشیت در این دو تفاوت دارد زیرا انسان تفاوتى عمده واساسى با دیگر موجودات دارد و آن اینکه داراى اختیار است. به عبارت دیگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کارى را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است یعنى، خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد. از همین رو اگر شما علت‏ها و عوامل کارى را کاملا فراهم و بر آن اقدام کردید، آن واقعه اتفاق خواهد افتاد مثلا اگر آتش، بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار دادید، قطعاً انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف‏ناپذیر هستى است. حال زمانى که اسباب و علل کارى را فراهم مى‏سازید و آن کار صورت مى‏پذیرد. آیا بدون شک مشیت الهى صورت گرفته است؟ مسلماً این چنین نیست، ولى مشیت خدا چیزى زاید بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثیر بخشى به آن نیست. در مورد انسان هم مشیت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراین فعالیت هاى ارادى انسان جبرا از او صادر نمى‏شود و مستند به خواست آزاد خود اوست. در عین حال به مشیّت الهى نیز استناد دارد به این معنا که اگر تکوینا نمى‏خواست چنین بشود، به او آزادى و اختیار نمى‏داد و مانند دیگر اجزاى طبیعى در مسیر واحدى انسان را به حرکت در مى‏آورد. از این‏جاست که مى‏بینیم برخلاف پندار برخى از متکلمین و مستشرقین، اسلام قائل به مشیت و تقدیر الهى است، اماتقدیر به این معنا هرگز مستلزم جبر نیست.

·        (1)

·        پى‏نوشت‏

·        (براى توضیح بیشتر ر. ک: انسان و سرنوشت، شهید مطهرى)

 

چرا در جامعه اسلامى بین پسران و دختران تفاوت زیادى وجود دارد؟

  از دیدگاه اسلام تفاوتى بین زن و مرد (دختر و پسر) وجود ندارد.
قرآن کریم در موارد متعدد تصریح کرده که رسیدن به مقام والاى انسانیت و نیل به مراتب بالاى معنویت و قرب الهى و وصول به «حیات طیبه»، به جنسیت مربوط نیست، بلکه به ایمان و عمل صالح بستگى دارد:
«من عمل صالحاً من ذکر أو انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاةً و لنجزینهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون؛ هر کس عمل صالح انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که ایمان داشته باشد، ما به او زندگى پاک ارزانى مى‏کنیم و پاداش وى را به بهترین اعمالى که انجام داده، مى‏دهیم».(1)
در آیات و روایات بسیارى این حقیقت مورد تأکید واقع شده است.
با این که اسلام، چنین نگرشى به زن و مرد دارد و تفاوت و امتیاز یکى بر دیگرى را برنمى‏تابد، ولى متأسفانه در عمل، بعضى خانواده‏ها در مقام ارزش گذارى، مرد را بر زن ترجیح مى‏دهند.
دوگانگى عمل و عقاید مسلمانان معلول چند علت مى‏تواند باشد:
1 - بى خبرى و ناآگاهى آنان از معارف و قوانین دین مقدس اسلام، یا برداشت‏هاى غلط و ناصحیح از ظواهر برخى روایات که ناظر به جریان خاصى و در زمان یا اشخاص معینى بوده است.
2 - ممکن است برخوردهاى دوگانه معلول ناآگاهى نباشد. شخص در مقام سخن و استدلال به روشنى و با شفافیت تمام از عدم تفاوت زن و مرد سخن مى‏گوید و چه بسا به آیات و روایات هم استدلال کند، ولى در مقام عمل «آن کار دیگر» مى‏کند. همان گونه که مى‏داند دروغ، غیبت، تهمت، فریب دادن مردم، رشوه، ربا، تجاوز به مال و جان و یا ناموس مردم از گناهان کبیره است، لیکن با تمسک به توجیهات شیطانى این گونه کارها را ممکن است انجام دهد و نام مسلمان هم بر خود نهد. واضح است که این گونه کارها غالبا. معلول عدم آگاهى نیست، بلکه به «ضعف ایمان و کم سو بودن چراغ تقوا و دور بودن از خوف و خشیت الهى» برمى‏گردد.
3 - علت سوم حاکمیت آداب و رسوم غلط قومى و قبیله‏اى یا بقاى رسوبات جاهلیت در اندیشه‏ ها و عمل بسیارى از افراد است که در مقام عمل تفاوتى بین مردم عامى و بسیارى از درس‏خوانده‏ها و حتى آگاهان به مسایل دینى وجود ندارد.
4 - عدم خودباورى زنان نیز این ذهنیت را در جامعه ایجاد کرده که مردها قابلیت بیش‏ترى دارند. زنان با خود باورى و اعتماد به نفس و حضور در صحنه‏ هاى مختلف مى‏توانند توانایى‏هاى خود را نشان دهند.
5 - در جوامع سنتى مثل روستاها و شهرهاى کوچک که حوزه فعالیت پسران گسترده‏ تر است و پسران در کنار پدر به شغل کشاورزى، کارگرى، تجارت و غیره اشتغال داشته و به اصطلاح عصاى دست پدر بوده ‏اند. این امر باعث شده پدر، پسر را حامى خود بداند و او را بر دختر مقدّم بدارد.
پى‏نوشت‏ها:
1 - نحل (16) آیه 95.
 

چطور در اسلام افراد ادیان دیگر نجس شمرده شده‏ اند؟

 در اسلام به عقائد افراد ادیان دیگر احترام گذاشته مى‏شود و مسلمانان موظفند رفتار مسالمت ‏آمیز با آن‏ها داشته باشند.

ناپاک بودن افراد ادیان دیگر بر فرض صحت این ادعا، ناپاکى معنوى و آلودگى باطنى است که آثار آن در جسم آن‏ها هم ظاهر شده است. یک فایده آن حفظ عقاید بسیارى از مردم مى‏باشد که با معاشرت با افراد منحرف و گمراه تحت تأثیر قرار مى‏گیرند و منحرف مى‏شوند.

همیشه مصلحان به افراد سفارش مى‏کنند که از معاشرت با افراد آلوده و گمراه و منحرف دورى کنند. اسلام این موضوع را به صورت ناپاک بودن ایشان بیان کرده است.
از طرفى ملاحظه مى‏کنیم که اسلام روابط اقتصادى و تجارى با افراد ادیان دیگر و یا حتى کفار را با شرایط معیّنى اجازه داده، ولى در معاشرت‏ها خواسته که از ایشان اجتناب کنند، یعنى هم خواسته از منافع بهره‏مند گردند و هم از ضررهاى عقیدتى و اخلاقى (که لازمه معاشرت کامل براى بسیارى از مردم است) در امان بمانند. اضافه بر این که تمام افراد کافر از بسیارى از آلودگى‏ها و چیزهاى نجس مانند خون و گوشت خوک و همراهى با سگ و مشروبات الکلى اجتناب نمى‏کنند، که طبعاً زندگى آنان آلوده مى‏باشد. براى دورى از این آلودگى‏ها آیین اسلام آن‏ها را نجس شمرده تا مسلمانانى که ممکن است بر اثر معاشرت آلوده شوند، از هر نوع آلودگى محفوظ بمانند.
البته برخى فقیهان شیعه در قرون اخیر و برخى از مراجع حاضر، ادلّه نجاست ذاتى مشرکان را ناتمام دانسته و از همین رو از فتواى نجاست دست برداشته‏ اند و قائل به احتیاط شده یا فتواى به طهارت مشرکان داده‏ اند. مگر آن که از چیزهاى دیگر مانند شراب و سگ متنجس شده باشند.(1)
 اپى نوشت‏ها:
1. مدارک الاحکام، ج 3، ص 294؛ ذخیره المعاد، سبزوارى، ص 151؛ مصباح الفقیه، حاج آقا رضا همدانى، کتاب الطهارة، ص 47؛ بحوث فى شرح عروة الوثقى، ج 3، ص 283 از آیت اللَّه مکارم شیرازى.