از روایاتی استفاده می شود که دربرزخ پاره ای از کمبودهای تعلیم و تربیت افراد مؤمن جبران می گردد.
در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم: "هر کس از دوستان و شیعیان ما بمیرد و هنوز قرآن را به طور کامل فرا نگرفته باشد، در قبرش به او تعلیم می دهند، تا خداوند بدین وسیله درجاتش را بالا برد، چرا که درجات بهشت به اندازة آیات قرآن است. به او گفته می شود: بخوان و بالا رو. او می خواند و بالا می رود (1)
بنابراین روایت، انسان در برزخ به وسیلة فراگیری قرآن تکامل می یابد
از رسول خدا(ص) و حضرت صادق(ع) روایت شده که "کودکان مؤمنان در عالم برزخ تحت تربیت حضرت ابراهیم و حضرت سارا قرار می گیرند".
صرف نظر از این احادیث، گاهی انسان در دنیا، عمل خیر و سنت حسنه یا فرزند صالح از خود بر جای می گذارد که هر چه زمان می گذرد، آن نعمت حسنه یا فرزند صالح، نمود بیشتری می یابد، و چون سنت حسنه و فرزند با فعل انسان ارتباط دارد، هر چه بیشتر نمود باید، بر تکامل انسان در برزخ افزوده می شود، یا اعمال خیری که وابستگان انجام می دهند، باعث تزکیه از بعضی گناهان یا نوعی تکامل در مُرده می شود.
همچنین گاهی برخی عذاب ها مانند فشار قبر باعث پاک شدن مؤمن از برخی گناهان میشود و هنگامی که قیامت بر پا می شودک شاید اثری از آن گناه نباشد.
این معنا غیر از تزکیه و تکامل اختیاری در عالم برزخ است.
در عالم برزخ همانند دنیا, رشد و تکامل یاانحطاط و خسران وجود دارد و تداوم مى یابد, اما تفاوت هایى بادنیا دارد که از این جهت مشابه قیامت کبرى است .
مهم ترین آن <برچیده شدن بساط اختیار و عمل و تکلیف > است . انسان در دنیا مختار است راه هدایت و رشد و کمال را برگزیند و از راه تفهّم و تدبّر در آیات تکوین (طبیعت ) و تشریع (قرآن ) بندهء شاکر خدا گردد و به لوازم و اوامر و نواهى آن عمل نماید و سیره و سنت انبیا و اولیا مخصوصاً چهارده معصوم را تابلوى راه زندگى خویش برگزیند و در گروه صالحان و مقرّبان پیشگاه ربوبى درآید, یا بندهء کافر گردد و با بى توجهى و بى اعتنایى به نعمت هاى الهى ولوازم آن مخصوصاً نعمت <ثقلین > (قرآن و عترت ) راه کفران را در پیش گیرد و حقایق را نادیده گیرد و راه سعادت و کمال راپشت سر اندازد و کوره راه هاى شقاوت و بدبختى را پیش گیرد
نتیجه آن که بدون تردید عامل برزخ جهان رکود و توقف نیست , بلکه روح و عقل انسان ها در برزخ به سوى تکامل علمى وفرهنگى و دینى در بُعد نظرى حرکت مى کند. بدین سان که دور هم جمع مى شوند و مطالب علمى و معارف اسلامى به وسیله ءارواح عالِمان و نوابغ , براى کسانى که این گونه معلومات را کسب کرده اند, مطرح مى گردد.
پی نوشت ها:
1)وسائل الشیعه ج 6 ص 224
آیا بهشت تنها برای مسلمانان ویا شیعیان است؟ تکلیف انسان های غیر مسلمان که در زندگی خدمات زیادی به بشر کرده اند مانند ادیسون ،انیشتین و... چه می شود؟
در مورد بخش اول سوال شما باید گفت:
از آیات و روایات استفاده میشود بهشت برای کسانی است که ایمان به خدا و پیامبر اسلام (ص) داشته باشند و عمل صالح و تقوا پیشه کرده باشند: "الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب؛ کسانی که ایمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان که خوش جایگاهی خواهند داشت".
مراد، ایمان به خدا و پیامبر و وحی الهی است و مراد از عمل صالح، عمل به دستورهای قرآن و اطاعت از پیامبر است که از جمله دستورها اطاعت از اولیالامر است محبت و اطاعت از امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت جزء خمیره ایمان است..
پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن اشاره به آمدن پیامبر اسلام شده است و هم به حکم عقل که باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
خداوند از آیه 85 سوره آل عمران میفرماید: "و من یتبغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین؛ هر کس غیر از اسلام (دین واقعی) دینی را بپذیرد، هرگز از او پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود".
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند درباره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند و دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمیکند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال دادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
شهید مطهری(ره) در این باره میگوید: "اگر کسی در روایات دقت کند، مییابد که ائمه(ع) تکیهشان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان میآید، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند نکند اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر در شرایطی به سر میبرند که مصداق منکر و یا مقصر به شمار نمیروند، آنان در ردیف منکران و مخالفان نیستند.
ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند. این گونه افراد دارای استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهی درباره آنان میرود. وی از مرحوم علامه طباطبایی نقل میکند: "همان طوری که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد".(2)
اما در مورد بخش دوم پرسش شما که بـا توجه به این که دانشمندانى نظیر ادیسون وانیشتین ویا پزشکان , گامهاى موثرى در راه آسایش و خدمت به بشر برداشته اند , آیا آنان در روز رستاخیز درباره این نوع خدمات , اجر و پاداش خواهند داشت ؟
پـیش از آن که منطق اسلام را در این موضوع تشریح کنیم لازم است به برخى از نظرهاکه در این مـوارد اظـهـار مـى شـود , اشاره کنیم :
1 - برخى تصور مى کنند که هر نوع عمل نیکى که به نفع جامعه تمام گردد , درپیشگاه خداوند داراى ارزش خواهد بود و در این موضوع میان موحد و غیر مـوحـد ,مـسلمان و غیر مسلمان فرقى نیست و هرگز خداوند عادل و دادگر میان بندگان در این قسمت فرقى نمى گذارد .
آنان مى گویند : اصولا ایمان به خدا و اعتقاد به نبوت آخرین پیامبر الهى , چه تاثیرى در حال عمل دارد و یـک عـمل نیک همواره به حال جامعه مفید و سودمند خواهدبود - خواه عامل آن موحد یا مشرک , مسلمان یا غیر مسلمان باشد .
2 - در برابر این گروه , دسته دیگرى هستند که براى این نوع اعمال انسانى حتى درصورتى که با نـیت پاک توام باشد , کوچکترین ارزشى قائل نشده و همه را نادیده مى گیرند و به حکم این که از عقاید صحیح برخوردار نیستند کارهاى خوب آنان بى ارزش خواهد بود .
ولى هر دو طرز تفکر که در نقطه مقابل یکدیگر قرار گرفته اند , نادرست است و نظرسومى که در ایـنـجـا هـسـت که منطقى به نظر مى رسد :
هر کار خوبى که انجام شود دو جنبه دارد :1 - جنبه شخصى و منافعى که به خود انسان باز مى گردد .
2 - جنبه اجتماعى که فایده آن مربوط به عموم بشر بوده و همه افراد از آن بهره مند مى گردند .
هـرگـاه هـدف مـخترعان و مکتشفان از زحمات توانفرسایى که در طریق کشف حقایق واختراع صـنـایـع تـحـمـل مـى کـنند , این باشد که در میان جامعه انسانى , نام و شهرتى پیداکنند و یا از درآمـدهـاى مـادى اخـتـراعات و اکتشافات خود بهره اى ببرند , در این صورت آنان پاداش خود را دریافت داشته اند و به هدف نهایى و مقصد خویش رسیده انددیگر معنى ندارد که در روز رستاخیز از خـداونـد پـاداش بطلبند ; زیرا فرض این است که آنها در این خدمت , خدا و جامعه بشرى را در نظر نداشته و هرگز به فکر آن نیزنبوده اند , بلکه محرک و انگیزه آنان همان شهرت و نام و پول و درآمدهاى مادى بوده است و فرض این است که به چنین اهداف مادى خود رسیده اند . ولـى هـرگـاه محرک آنان در کاوشهاى علمى و خدمات اجتماعى این بوده باشد که در راه رفاه و آسـایـش بـنـدگان خدا کارى انجام دهند , گره هاى کور زندگى و مشکلات طبقات مختلف را بـگـشایند و بارى از دوش جامعه انسانى بردارند , بطور مسلم در پیشگاه خدا اجر و پاداش خواهند داشت و عدل الهى ایجاب مى کند که نتیجه این کار نیک خودرا ببینند .
در احـادیـث اسـلامى مى خوانیم که حاتم طایى با این که مشرک و بت پرست بود و به هیچ یک از ادیـان آسـمـانـى ایـمـان نـداشت , ولى چون پناهگاهى براى محرومان و بینوایان بود و همواره از همنوعان خود پذیرایى مى کرد و گره از زندگى آنان مى گشود , درروز رستاخیز پاداش مناسبى خواهد داشت .
پی نوشتها:
. 1-آل عمران (3) آیه 133
مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.-2
یکی از جنبههای توحید، بسیط و بدون جزء بودن خداوند است.
به این جنبه اصطلاحا توحید احدی گفته میشود. ما در توحید واحدی از خداوند نفی تعدد و در توحید احدی از او نفی ترکیب میکنیم. بر این اساس مشخص میشود که نمیتوان برای خدا هیچ جزء، بخش، جنبه و قسمتی در نظر گرفت. او حقیقتی یکپارچه و یگانه است که از کنار هم قرار گرفتن اجزای یک مجموعه تشکیل نمیشود.
مفهوم ساده و واضح این سخن این است که برای خداوند اجزا و اعضایی مادی مانند دست و پا و چشم و جنبههایی مادی مثل بالا و پایین و چپ و راست قابل فرض نیست.
اساسا موجود بیانتها در محدودیتهای تنگ ماده نمیگنجد تا بتوان برای او جنبهها و اجزای مادی در نظر گرفت.
اما احد بودن خداوند معنای دقیقتری نیز دارد. بسیط بودن او علاوه بر نفی اعضا و اجزای مادی، نفی اجزا و تقسیمات تحلیلی و عقلی را نیز در بر میگیرد. جنس و فصل و دیگر تقسیمات عقلی و حدود ذهنی در مورد خداوند قابل فرض نیست.
دلیل این ادعاها نیز در مفهوم عمیق واجبالوجود نهفته است. واجبالوجود بینیاز مطلق است و به هیچ چیزی وابسته نیست. بنابراین هر آنچه که نشان از نوعی نیاز داشته باشد با او سازگار نخواهد بود. جزء داشتن نیز نوعی نیازمندی است. چرا که هر مجموعهای به اجزای خود نیازمند است و ایجاد و بقای هر مرکبی وابسته به تکتک مواد تشکیلدهندۀ آن است.
با درک مفهوم توحید احدی، زمینۀ رسیدن به توحید صفاتی نیز فراهم میشود. چون وقتی دانستیم که ذات خداوند حقیقتی بسیط و بدون جزء است، مشخص میشود که او نمیتواند صفتهای متعدد داشته باشد. پس در واقع صفات خدا با وجود تعدد و رنگارنگ بودن، جلوههایی از یک ذات بیانتها و یک حقیقت واحد است و هیچ جدایی و دوگانگی میان ذات او و صفاتش وجود ندارد.