اعمالى که موجب نجات انسان از هلاکت و عذاب جهنم مى شود. هر کار خیر و هر عمل صالحى بااعتقادات صحیح و سالم مى تواند باشد. ما به مواردى اشاره مى کنیم
در سوره بلد مى فرماید: و ما ادراک ما العقبة فک رقبة او اطعام فى یوم ذى مسعبة یتیما ذا مقربه او مسکینا ذامتربة ثم کان من الذین آمنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالرحمة اولئک اصحاب المیمنة, تو نمى دانى آن گردند عذاب چیست (وعامل از آن چیست ). آزاد کردن برده اى یا غذا دادن به گرسنه اى با رسیدگى به یتیمى از خویشان و یامستمندى گرفتار و یا از کسانى باشد که ایمان و یکدیگر را به شکیبایى و رحمت توصیه مى کنند.اینان اصحاب یمین اند(و اهل نجات اند) در این آیات مواردى از احسان و نیکى را بر شمرده که باعث نجات انسان مى شود
در آیة دیگر فرمود
پروردگارش را یاد کند و نماز بگذارد, رستگار مى شود
در سوره نازعات فرمود: و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماوى ,(1
هر کس که از مقام پروردگاش ترسان باشد و نقش را از هوا وهوس باز دارد, قطعا بهشت جایگاه اوست
در سوره تحریم در مورد توبه فرمود: < یا ایها الذین آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا عسى ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار,(2)
اى کسانى که ایمان آورده اید, به سوى خدا توبه کنید, توبه اى خالص . امید است پروردگار گناهانتان را ببخشید وشما را در باغ هایى از بهشت که نهرها از زیر درختانش جارى است , وارد کند >(3)
ایمان به خدا و پیامبر و جهاد در راه خدا با جان و مال باعث آمرزش و نجات از عذاب و دخول در بهشت مى شود,() کسى این که از آیات سوره صف استفاده مى شود.(4)
حزب الله یعنى کسانى که در دین محکم و پایبند به اجراى دین در جامعه هستد و بادشمنان اسلام سر سازش ندارند, اینان از جمله رستگاران و نجات یافتگان هستند.(4)
احسان و نیکى به پدر و مادر, رسیدگى به همسایگان , اخلاق حسنه و انجام وظایف شرعى موجب نجات ازآتش و عذاب جهنم مى شوند.
(پـاورقى 1 ـ نازعات (79 آیه 40
(پـاورقى 2 ـ تحریم (66 آیه 8
(پـاورقى 3 ـ صف (61 آیه 11 (3)
(پـاورقى 4 ـ حشر (59 آیه 9
(پـاورقى 4 ـ مجادله (58 آیه 22
امامان معصوم(ع) در روز قیامت به درگاه خداوند مهربان واسطه می شوند و آمرزش گناهکارانی که لیاقت و شایستگی شفاعت را دارند، از خدا درخواست میکنند. حضرت حق به خاطر مقام ائمه اطهار(ع) شفاعت آنان را می پذیرد و گناهکاران شفاعت شده را می آمرزد. البته این بدین خاطر نیست که ائمه اطهار نسبت
به مردم از خدا مهربان ترند، بلکه بدین جهت است که خداوند خواسته است رحمت و مغفرتش را به واسطة اولیای خود به بندگانش برساند، همان گونه که از طریق دعا، توبه، کارهای نیک دیگر و .... می رساند.
در واقع خداست که شفیع را شفیع قرار داده و خودش دستور داده است که از شفاعت کنندگان استفاده کنیم. قرآن می فرماید: "این روز شفاعت سود ندهد، جز آن کس که خداوند او را اذن دهد، و سخنش را بپسندد".[2]
امام صادق(ع) فرمود: "شیعیان ما از نور خدا آفریده شده اند و به سوی خدا بر می گردند. به خدا قسم شما در روز قیامت به ما ملحق می شوید، و ما شفاعت می کنیم و شفاعت ما پذیرفته میشود".[3]
برای اطلاع بیشتر از مسئله شفاعت می توانید به مبحث شفاعت کتاب عدل الهی اثر شهید مطهری(ره) مراجعه فرمایید.
[2] طه (20) آیه 108.
[3] صادق احسان بخش، آثار الصادقین، ج 9، ص 445، شمارة 13694، ح 9، به نقل از بحارالانوار، ج 8، ص 37.
آیات و روایات گویاى این حقیقت است که حرکت و تکامل در عوالم بالاتر از برزخ نیز وجود دارد حتى خود انتقال از عالم برزخ به عالم حشر و اولین عالم از عوالم حشر، به جاى خود، یک تحول تکاملى و سرفصلى از حرکت کلى تکامل مىباشد. چرا که با تحقق مرگ برزخى (نفخ صور اول) ارواح از نظام برزخ به نظام بالاتر و اولین عالم از عوالم حشر وارد مىگردند و از نظام برزخى رها مىگردند که این انتقال خود در حرکت صعودى به سوى حضرت حق، یک تحول تکاملى بزرگ براى روح است.
روح با این تحول و این سرفصل هم در مرتبه بالاترى، چهره اصلى خود را یافته و هم از مرتبه نازله برزخى خود به مرتبه عالىتر ارتقاء مىیابد.
همچنین پس از ورود روح به عالم اول از عوالم قیامت و پیوند آن با بدن، منازل، مواقف و سرفصلهایى در پیش روى انسان قرار مىگیرد که هر یک بجاى خود یک تحول بزرگ تکاملى در بازگشت انسان به سوى خدا مىباشد چرا که با هر انتقالى، انسان به صورت اصلى خود نزدیکتر شده و به کمالات از دست رفته خود- هنگام سیر نزولى نائل گشته و به تدریج سعه وجودى خود را یافته و متناسب عالم قرب مىشود.
علاوه بر آن که در هر کدام از این عوالم هم بعد از ورود به آن به مقتضاى نظام خاص آن، حرکت و تکامل داشته و در هر عالمى پس از ورود به آن کمالات جدیدى را کسب مىکند. آیات و روایات فراوانى داریم که گویاى حرکت و تکامل در حشر و عوالم پس از آن و مواقف آنها است. به دلیل مجال اندک تنها به چند نمونه از آیات اشاره کرده و اهل تأمل را به دقت و تفکر در آنها توصیه مىکنیم: 1. إِنَّ اَلَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اَللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اَللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ کسانى که عهد و پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچیزى مىفروشند، آنان را در آخرت [از سعادتهاى اخروى] بهرهاى نیست و خداى [متعال] روز قیامت با آنان سخن نمىگوید و به [نظر رحمت به] ایشان نمىنگرد و [آنها را] پاکشان نمىگرداند و عذابى دردناک خواهند داشت،(1).
جمله «و پاکشان نمىگرداند» در این آیه مفهوم خاصى دارد، این جمله حکایتگر این حقیقت است که انسانهایى که در صراط مستقیم عبودیت بوده و مورد نظر حق مىباشند، در حشر و در مواقف و عوالم آن مشمول تزکیه حضرت حق بوده و خداوند آنها را از ناپاکىها پاک ساخته و آنها را از آنچه که روى چهره اصلىاشان قرار گرفته و از بسیارى از حقایق محجوبشان کرده تزکیه و تطهیر مىکند اما این تزکیه الهى شامل آن دسته از انسانها که در صراط عبودیت قرار نگرفته و با خداوند به مخالفت برخاستهاند، نخواهد گشت.
از طرفى، تزکیه خداى متعال همان تکمیل و کامل ساختن روح آدمى است چرا که انسان در زندگى دنیوى در ظاهر امر داراى یک سلسله عقاید بوده و براساس آن عقاید، روش و سلوک عملى خاصى خواهد داشت، اما، در باطن امر، روح آدمى در نتیجه همین عقاید و اعمال حرکت خاصى داشته، که آن حرکت، اگر در سلوک عبودیت و صراط مستقیم باشد، روح را از آنچه باید پاک گردد، به تدریج پاک گردانیده و در مدارج کمال پیش مىبرد. این حرکت باطنى همان تزکیه الهى است که در روح آدمى تحت سلوک ظاهرى دینى انجام مىگیرد. این تطهیر، روح را از حجابها، تعلقها و رنگها و هر چه که بر روح در تنزلش از موطن اصلى، عارض گشته، نجات داده و آزاد مىگرداند و در حقیقت یک حرکت تکاملى است براى روح و حرکت روح هم جز با تزکیه نمىباشد چه این تزکیه در زندگى دنیوى تحت سلوک دینى انجام گیرد و چه در قیامت به مقتضاى احکام خاص همان عالم و عوالم آن. پس این آیه به روشنى میگوید که تزکیه در عالم قیامت هست یعنى حرکت تکاملى در عالم حشر وجود دارد. 2. إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اَللَّهُ مِنَ اَلْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ اَلنَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اَللَّهُ یَوْمَ اَلْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ حقیقت این است که کسانى که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده، پنهان مىدارند و بدان بهاى ناچیزى به دست مىآورند، آنان جز آتش در شکمهاى خویش فرو نبرند و خدا روز قیامت با آنان سخن نخواهد گفت و پاکشان نخواهد کرد و عذاب دردناکى خواهند داشت،(2). مفهوم این آیه مانند آیه سابق آن است که تزکیه در قیامت شامل کسانى که احکام خدا را فروخته و در مقابل پول و ریاست از حکم خدا درمىگذرند، نخواهد گشت و تزکیه- که تطهیر و پاک ساختن است- همان حرکت مىباشد. زیرا موجود متحرکى که در مسیرى پیش مىرود نقایص، حجابها، پردهها، رنگها و معایب را کنار زده و خود را از آن آلودگىها و تعلقها پاک مىسازد. پس حرکت در قیامت وجود دارد. 3. فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اِعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً و اما آنان که به خدا گرویدند و به او تمسک جستند به زودى [خدا] آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خویش درآورد و ایشان را به سوى خود، به راهى راست هدایت کند،(3). این آیه با لحن خاصى صراحت دارد که پس از رسیدن به بهشت و قرار گرفتن در آن، مؤمنان دوباره به راه و مسیرى که به سوى خدا مىرود هدایت مىشوند.
پس خداوند بهشتیان را به راهى که لقاء بالاتر، بهتر، جامعتر و کاملتر است، پیش مىبرد یعنى حتى در بهشت نزدیک شدن بیشتر و خدا را بهتر دیدن نیز وجود دارد و تازه اصل حرکت براساس حبّ و اشتیاق و لقاء حق آغاز مىگردد، بنابراین حرکت و تکامل در عالم حشر وجود دارد. 4- إِنَّ اَللَّهَ یُدْخِلُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ وَ هُدُوا إِلَى اَلطَّیِّبِ مِنَ اَلْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ اَلْحَمِیدِ حقیقت این است که خداوند کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند در باغها و [بهشتهایى] که از زیر [درختان] آن نهرها روان است، در آورده [و داخل مىگرداند] در آنجا با دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته مىشوند و لباسشان در آنجا از حریر [و پرنیان] است [پس از قرار گرفتن در چنین وضعیتى] هدایت مىشوند به گفتار پاک [و پاکیزه] و به سوى راه خداى ستوده [و حمید] هدایت مىگردند،(4). این آیه به حقایقى اشاره دارد که براى ارباب ذوق دیوانه کننده است. این گفتار و سخن پاکیزه چیست؟ از ابن عباس نقل شده که هدایت مىشوند به شهادت این که در بهشت به هر جا که نگاه مىکنند مىگوید: «لااله الا اللَّه». اما چه گفتنى و چه تبعات و آثارى که پس از این گفتن و خواندن مىآید؟ فقط اهلش مىدانند و بس، از ابن زید نقل شده که به این گفتار پاکیزه «اللَّه اکبر» را نیز اضافه کرده است،(5) که اهل بهشت مداوم «اللَّه اکبر» مىگویند، و پیش مىروند. حضرت رسول اکرم (ص) شاهد جمال حق بود و هر چه پیش مىرفت و بیشتر مىرسید، مىفرمود: «اللَّهاکبر»، باز بیشتر مىدید و مىیافت که نمىتوان خداوند را توصیف کرد و مىفرمود: «اللَّهاکبر». من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست همچنین آیه فوق اشاره دارد که بهشتیان پس از قرار گرفتن در بهشت، به سخن پاکیزه و صراط حمید هدایت مىشوند، پس معلوم مىشود که تازه در آنجا راه به خصوصى شروع مىگردد و راهى که حرکت در آن نباشد راه نیست، این آیه مىگوید: خداوند با اسم «حمید» خود مؤمنان و مشتاقان را مىبرد به آنجا که باید ببرد. پس حرکت در عوالم حشر وجود دارد و سیر تکاملى در آنجا ادامه دارد. کسانى که منکر حرکت و تکامل در عالم حشراند این آیات را چگونه معنا و تحلیل مىکنند؟ یک دسته از آیات قرآن از بهشت خوبان یاد مىکند و از قیامت و عوالم بعدى افراد صالح مانند انبیاء سخن مىگوید که آنان را در آن عوالم مشمول مغفرت مىگرداند. اما این مغفرت چیست؟ غفرانى که مثلاً به سراغ ابراهیم در عوالم حشر مىآید آیا به معنى بخشایش گناه و معصیت است؟ قطعاً تطهیر از معصیت و گناه نیست چرا که انبیاء معصوماند و پاکیزه از گناهان، بلکه مقصود آن است که خداوند متعال آنچه که در حضرت ابراهیم (ع) مانع لقاء بهتر است، با غفرانش از میان مىبرد تا آن طور که مىخواهد ابراهیم به لقاء حق نایل شود. این مسأله با دقت و تأمل بیشتر در معنا و مفهوم غفران، روشن مىشود. قرآن کریم هم به «عفو» اشاره فرموده و هم به «مغفرت و غفران». خیلىها گمان مىکنند که این دو واژه یک مفاد و معنا را مىرساند ولى این طور نیست، در آیاتى این دو کلمه در کنار هم با یکدیگر ذکر شده است. اگر این دو کلمه یک مفهوم داشت چرا خداوند این دو را با هم آورده؟ و چرا در این موارد کلمه «عفو» بر کلمه «غفور» مقدم گشته است [نگاه کنید به: حج 60، مجادله 2، نساء 43- 99] این دو واژه دو معنا دارد. «عفو» عبارت است از محو کردن و از میان بردن آثار معصیت، ظلمت و تیرگى و برطرف کردن موانع و پاک کردن از آلودگىها و «غفور» عبارت است از افاضه کردن، تکمیل نمودن و کامل ساختن. از این رو به دلیل تفاوت در مفاد این دو واژه است که این دو در قرآن با هم ذکر شده و چون افاضه و تکمیل پس از برطرف شدن موانع و از میان رفتن گناهها و آلودگىها مىباشد کلمه عفو مقدم بر غفور ذکر گردیده است، چرا که تیرگىها و معاصى و آلودگىها مانع افاضاتاند و نخست باید تطهیر و پاک شوند تا با مغفرت به محل پاک شده افاضه شود. به همین دلیل است که براى انسانهایى که گناه نکرده و معصیتى ندارند همچون انبیاء (ع) واژه مغفرت به کار رفته است. مثلاً در مورد رسول اکرم (ص) فرموده است که: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً* لِیَغْفِرَ لَکَ اَللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً ما تو را پیروزى بخشیدیم [چه] پیروزى درخشانى تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدایت کند،(6). آیا حضرت رسول نعوذ باللَّه آلوده به گناه و معصیتى بود که درباره ما گفته مىشود؟ خیر، لذا در اینجا از واژه مغفرت استفاده شده نه عفو یعنى خداوند موانع لقاء بالاتر و بهتر حضرت رسول اکرم (ص) را از میان برده و به او افاضه جدیدى مىفرماید و او را کاملتر مىکند. پس غفران و مغفرت معناى وسیع و دقیق و عمیقترى از عفو داشته و در واقع، عطا کردن و تکمیل ساختن است. یا درباره حضرت ابراهیم (ع) خداوند مىفرماید: اَلَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ* وَ اَلَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ* وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ* وَ اَلَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ* وَ اَلَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ اَلدِّینِ [ابراهیم در مقام معرفى خداوند گفت:] آن کس که مرا آفریده همو هدایتم مىکند و آن کس که به من خوراک مىدهد و سیرابم مىگرداند و چون بیمار شوم او مرا درمان مىبخشد و آن کس که مرا مىمیراند و سپس زندهام مىگرداند و آن کس که امید دارم روز پاداش مرا مشمول مغفرت خود ساخته و [گناهم را بر من ببخشاید]،(7). آیا غفران خداوند نسبت به ابراهیم (ع) بخشش گناهان و خطاهایى چون، تجاوز، غیبت، دروغ و. است؟ و یا مقصود خطیئه دیگرى است که براى او مىباشد و مانع مىشود تا به لقاء بالاتر، والاتر و بهتر نایل گردد. با تعریفى که از واژه مغفرت ارائه شد معلوم مىشود که مقصود مطلب دوم است یعنى، حضرت ابراهیم (ع) امید به غفران الهى در روز قیامت دارد تا به واسطه اسم غفور، موانع ملاقات برتر از میان برخاسته و با افاضه الهى به سوى کامل و کاملتر شدن پیش رود. نتیجه آن که، از این دسته آیات که در باب غفران انبیاء و صالحان در عوالم قیامت آمده است، با توجه به مفهوم مغفرت، حرکت و تکامل درعالم و نظامهاى حشر استفاده مىگردد. همچنان که بىقرارى عاشقان حاصل آمد از قرار دلستان او چو که در ناز ثابت آمده عاشقان چون برگها لرزان شده خنده او گریهها انگیخته آب رویش آبروها ریخته این همه چون و چگونه چون زبد بر سر دریاى بىچون مىطپد (8) این که به آدمى از عوالم بالاتر، خبر و خبرها مىدهند، از بهشت و بهشتها، از جهنم و جهنمها، از عذاب و عذابها و نعمت و نعمتها یادآور مىشوند ولى انسان متحول نشده وعوض نمىگردد و اصلاً تصویر چنین مسائلى برایش مشکل است، دلیل دیگرى است بر وجود حرکت و حرکتها در عوالم پس از دنیا و نظامهاى بالاتر از برزخ و برزخها، زیرا آنچه ما مىشنویم و نمىتوانیم هضم کنیم، گویاى این حقیقت است که ما صلاحیت درک آن نظامها را نداریم و باید با حرکت و تکامل، قابلیت ظرفیت ادراک و مشاهده آن عوالم را بیابیم. براى من و شما از بهشت و جهنم بسیار گفتهاند که یا باورش مشکل است و یا هضمش، تنها به این دلیل که معتقدیم قرآن حق است و رسول خدا حق و بیاناتش حق و این خبرها ازمجارى حق به ما رسیده است آنها را مىپذیریم ولى عقل ما نمىتواند به خوبى آن مطالب را تحلیل و درک کند. اگر قرار باشد همین من با چنین عقلى وارد عوالم بالاتر شود، هنوز نمىتواند آن حقایق را درک و هضم کند، پس باید حرکت و تکامل و عوض شدنى باشد تا شعور و عقل، ظرفیت درک آن حقایق را بیابد. این که در برخى روایات وارد شده که اگر شعاعى ازمظاهر جمال حق متجلى گردد همه مىمیرند و قالب تهى مىکنند به دلیل نداشتن ظرفیت ادراک جمال حق است و از همینرو یافتنىها را نمىیابیم و دیدنىها را نمىتوانیم ببینیم و شنیدنىها را نمىتوانیم بشنویم. در روایتى وارد شده است که: «در بهشت درختهایى است که بر آنها زنگهایى از نقره قراردارد، هنگامى که بهشتیان مىخواهند و اراده مىکنند که سماعى داشته باشند، خداوند نسیمى را از تحت عرش برمىانگیزد تا به آن درختان بوزد و زنگها به حرکت درآیند با صداهایى که اگر اهل دنیا آن صداها را بشنوند از طرب مىمیرند عجیب است،(9). این درختان چیستند؟ آیا شجره طوبى است- که اصلش در منزل على (ع) مىباشد،(10)- یا شجره دیگر؟ این زنگها چه زنگى هستند و آن صداها چه صدایى و آن خواندنها چه خواندنهایى گویا خواندنها و آهنگها هم در آنجا طورى است که آدمى را به سوى خدا مىبرد نه مانند خواندنهاى دنیوى که انسان را از خدا دور مىکند. ولى هر چه هست اگر به گوش اهل دنیا برسد به دلیل نداشتن ظرفیت مىمیرند و قالب تهى مىکنند. پس باید حرکت، تحول و تکاملى وجود داشته باشد تا بر اثر آن، ظرفیت ادراک و پذیرش آن حقایق بالا و والا را در عوالم حشر بیابیم. با توجه به آنچه که در تکامل حشرى گفته شد معلوم مىشود که تکامل در قیامت براى کسانى که راه توحید، ایمان و طریق عبودیت را طى مىکنند غیر از راه افرادى است که راه انحرافى و ضلالت را در مقابل دارند. به بیان دیگر، ادامه داشتن راه ضلالت مانند ادامه داشتن راه صراط مستقیم در عوالم بالاتر و والاتر نیست. یعنى انسان موحد و الهى با سلوک در صراط مستقیم و در عوالم بالا، از نقایص وجودى، معایب، کمبودها، رنگها، تعلقها و حجابها به تدریج پاک شده و چهره اصلى انسانى را یافته و متناسب عالم قرب مىگردد و در واقع راه توحیدى برزخى و راههاى توحیدى عوالم پس از برزخ در عین این که باطن راه توحیدى و عبودى دنیوى است، تکاملى بوده و تکمیل کننده و تطهیر کننده انسان است یعنى، با ادامه حرکت در عوالم بالاتر مرحله به مرحله کاستىها و کمبودها را جا گذاشته و کمالات جدیدى را کسب کرده و لایق ورود به عالم و عوالم والاتر مىگردد تا آنجا که به مقام فنا و بقاء باللَّه برسد. اما ادامه راه ضلالت و انحراف و راه کفر و شرک به صورت تکاملى نبوده بلکه به این صورت است که صورتهاى باطنى راه باطل و یا راههاى باطل و ضلالت به ترتیب عوالم ظاهر گشته و به تدریج اصل چهره باطنى و حقیقى آنها ظاهر مىشود تا روز لقاء پروردگار، که در آن روز و در آن عالم، صورت اصلى این راه که طریقى است به سوى غضب حق و آتش جهنم و عذابهاى دایمى، در برابر انسان منحرف ظاهر شده و آدم گمراه خود را در آن مىیابد. به بیان دیگر، مسیرى که اینها پیش گرفتهاند سیر قهقرایى داشته و در واقع سیر تکاملى به آن معنى که اهل هدایت متکامل مىشوند نیست، بلکه پیشرفت اینها به معنى پیش رفتن به عمق و باطن راهى است که پیش گرفتهاند، چرا که ضلالت، بطونى دارد که باطن آخر آن روبرو گشتن با اسماء غضب الهى است. انسانى که در حیات دنیوى در طریق ضلالت و انحراف حرکت مىکند و پیش مىرود، در باطن امر، لحظه به لحظه به بطن این ضلالت پیش مىرود تا آنجا که با اسماء غضب و طرد حق مواجه مىگردد. مثلاً کسى که در این دنیا گناهى کرده یا با حضرت حق عناد و لجاجت دارد یعنى، با اوامر حضرت حق مخالفت مىکند، این طغیان و مقابله در این دنیا پشت حجاب است و انسان در حیات دنیوى از این باطن محجوب مىباشد. وقتى حجاب یا حجابها مرحله به مرحله کنار رفت، آنچه در نهایت به ظهور و بروز مىرسد مواجه با خداوند قهار است، یعنى خدایى که هر چه در مقابلش به عنوان مقابله کننده بایستد، او را طرد، لعن و خرد مىکند. پس پیشرفت و حرکت اهل ضلال، در عمق و باطن ضلالت پیش رفتن و مواجه گشتن با اسماء غضب، طرد، لعن و ردّ الهى است. آیاتى که دلالت مىکند بر هدایت شدن مجرمان در روز قیامت به راه جهنم، ناظر به همین واقعیت است. یعنى، طریق جهنم که منتهى به جهنم مىشود و منحرفان در قیامت به آن هدایت مىشوند، صورت اصلى و باطنى همان راه ضلالت دنیوى است که در قیامت ظاهر مىشود، به آیات ذیل توجه کنید: 1. وَ قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ اَلدِّینِ* هذا یَوْمُ اَلْفَصْلِ اَلَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ* اُحْشُرُوا اَلَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ* مِنْ دُونِ اَللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ اَلْجَحِیمِ «[و اهل ضلالت] مىگویند: اى واى بر [حال] ما این روز جزاست، این است همان روزى که آن را تکذیب مىکردید [سپس خطاب مىآید به سوى ملائکه] کسانى را که ستم کردهاند با همردیفانشان و آنچه غیر از خدا پرستیدهاند، گردآورید [و جمع کنید] و به سوى راه [یا راهى که به] جهنم [منتهى مىشود] رهبرىشان کنید،(11). این آیه با صراحت بیان مىکند بعد از حشر و جمع شدن منحرفان، تازه آنها به دنبال راه پیش گرفته در دنیا و برزخ پیش مىروند. پس معلوم است که حرکت در هر نظامى ادامه دارد و براى اهل ضلالت، این حرکت به صورت فرو رفتن در عمق و باطن ضلالت- که اثرش جهنم و جهنمهاست بروز مىکند. 2. فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا اَلْبُطُونَ* ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ* ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى اَلْجَحِیمِ پس دوزخیان حتماً از آن [میوههاى درخت زقوم که از قعر آتش سوزان مىروید] مىخورند و شکمها را از آن پر مىکنند سپس ایشان را بر سر آن، آمیغى از آب جوشان است، آنگاه بازگشتشان بىگمان به سوى دوزخ و جهنم است،(12). شجره زقوم، شجرهاى است که ریشهاش از اصل جهنم روییده و شاخه و برگش تا این نظام دنیوى کشیده شده است، عمل بد، فکر بد، صفت بد و عقیده بد هر یک گرفتن شاخهاى از این درخت است که انسان را پیش مىبرد تا به اصل و ریشه آن که در عمق جهنم است مىکشاند. دائم از میوههاى این درخت تغذیه مىکنند و شکمهاى خود را از آن پر مىکنند تا آماده شوند براى پیش رفتن در قدمهاى بعدى و این مرحله به مرحله ادامه دارد تا به جهنم که ریشه درخت زقوم در آنجاست رسیده و در عمق آن فرو روند آیا این جز حرکت اهل ضلالت چیز دیگرى است؟ خداوند متعال این حقیقت را با الفاظ دنیوى براى من و شما بیان کرده است تا ما با شعاعى از حقایق و احکام عوالم دیگر آگاه شویم و الا آن قدر حقایق و قوانین و آثار آن عوالم ژرف و عمیق است که نه ما ظرفیت درک آن را داریم و نه الفاظ توان بیان آنها رادارند. هم ما قاصر و هم الفاظ قاصر. به هر حال این آیه به خوبى بیان مىکند که جهنمیان و گمراهان در اول حشر در اوائل راهى قرار مىگیرند و پیش مىروند که تا عمق جهنم ادامه دارد و این دلالت بر حرکت و چگونگى آن در نظامهاى بالا و بالاتر دارد. 3. مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ* یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ اَلْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ [آن کس که] دوزخ پیش روى اوست و به او آبى چرکین نوشانده مىشود آن را جرعه جرعه مىنوشد و نمىتواند آن را فرو برد و مرگ از هر جانبى به سویش مىآید ولى نمىمیرد و عذابى سنگین به دنبال دارد،(13). این آیه به روشنى گویاى این حقیقت است که جهنمىها به تدریج آن آب سوزان را مىخورند تا تغذیه شوند و براى پیش رفتن آماده گردند، مىخورند و پیش مىروند، پشت سر هم مىخورند، تمام شدنى نیست و در عین حال گوارا هم نیست، در عین این که نادم، پشیمان و منزجرند و به سوى عذاب غلیظ و عمیق و شدید پیش مىروند. پس معلوم مىشود که سیر ادامه داشته و اهل ضلالت رفته رفته به عمق لجاجت و انحراف پیش مىروند. از خداوند متعال با دلى سوزناک و چشمى اشکبار بخواهیم که ما را در زمره موحدان و مؤمنان و مخلصان قرار دهد تا در راه هدایت قرار گرفته و با سیر تکاملى، لایق ورود به عالم قرب و دیدار جمال حق شویم نه از اهل ضلالت و گمراهى که جز حرمان و خسران چیزى دیگرى عایدشان نخواهد گشت،(14). جز تو پیش کى برآرد بنده دست هم دعا و هم اجابت از تو است هم ز اول تو دهى میل دعا تو دهى آخر دعاها را جزا اول و آخر تویى ما در میان هیچ هیچى که نیاید در بیان (15) پىنوشت
(1) (آلعمران 77)
(2) (بقره 174)
(3) (نساء 175)
(4) (حج 23- 24)
(5) (بحارالانوار، ج 8، ص 91)
(6) (فتح 1- 2)
(7) (شعراء 78- 82)
(8) (مثنوى 6 1614- 1617)
(9) (بحارالانوار، ج 8، ص 196، روایت 183)
(10) (همان، روایت 185)
(11) (صافات 20- 23)
(12) (صافات 66- 68)
(13) (ابراهیم 16- 17)
(14) (قیام قیامت، استاد محمد شجاعى، مبحث تکامل حشرى)
(15) (مثنوى 4 3499- 3501)